شبیه چشمه -ولی بیت بیت- می جوشم
که مدتی ست روان نیست روح مغشوشم
همین که شیوه ی شعرانگی گرفتم، آه
روند زندگی از اصل شد فراموشم
خدا نخواست سرم داد مرگ را بزند
و چند قطره جنون ریخت در سر و گوشم
همین خوش است که با اینکه رد شدی از من
هنوز ردّ تو مانده ست روی آغوشم
غمت تمام مرا از تن خودم کنده ست
که خود قبای برازنده ای ست بر دوشم
کسی که نیست عزادار مرگ قلب کسی
خودم برای دل خود سیاه می پوشم
محمدجواد قیاسی
دیگر اشعار :
نویسنده : علیرضا بابایی